مردان خدا پرده ی پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند
فریاد که در رهگذر عالم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
زينهار ! مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کان جامه به اندازه ی هر کس نبریدند
مرغان نظرباز سبک سیرفروغی
از دامگه خاک بر فلاک پریدند
نظرات شما عزیزان:
وبلاگ خوبی داری
خوشحال میشم اگه بهم سربزنی
موفق باشی
دید آدم هاست که مطالب را به درد بخور میکنه یا نه یک کسی از مطالب بد دیدی دارد در جهت ارتقا کمال خویش یکی هم
مدام خدا خدا می کنه و فکر میکنه که خدایی شده ولی دربان بهشت هم نمی شه
به هر صورت موفق باشی
گفتی پاک می گم پاک دامن
گفتی خوب می گم انسانیت
من به این دید می گم خوبم
چون نه به کسی صدمه می زنم نه به خودم به دیگران کمک می کنم برای رسیدن به کمال
ولی تو که خدا را داری تا حالا حواست بوده چی می گی:می گی مطالب من به درد تو نمی خوره باشه ولی به نظرت نیازی به گفتن بود که من ناراحت شم
خدا همه بنده هاشو دوست داره
فقط سعی کن کارای خوب خوب بکنی تا بیشتر دوست داشته باشه
پاسخ: چشم حتما دوست عزیز!